یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان چهار شنبه 11 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی
اسيران خاندان على نزد يزيد نزد يزيد آمديم. دوازده نوجوان بوديم كه در زنجيرهاى آهنى پيچيده شده بوديم و تنها يك لباس بر تن داشتيم. يزيد گفت: خودتان را از دست بنده مردم عراق آزاد كرديد؟ من وقتى كه ابو عبد الله از مدينه بيرون رفت و در هنگامى كه در كربلا كشته شده هيچ اطلاعى نداشتم. على بن حسين گفت: «تا بر آنچه از دستتان مىرود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مىآيد شادمانى نكنيد، و خدا هيچ متكبر خودستاينده اى را دوست ندارد.» (حديد، آيه 23). يزيد با شنيدن اين آيات خشمگين شد و در حالى كه دست خود را در ريشش كرده بود اين آيه را خواند: «اگر به شما مصيبتى رسد، به خاطر كارهايى است كه كرده ايد، و خدا بسيارى از گناهان را عفو مىكند.» (شورا، آيه 30). پس از آن به مردم شام گفت: نظر شما چيست؟ مردى گفت: لا تتخذن من كلب سوء جروا. نعمان به بشير گفت: با آنان طورى رفتار كن كه رسول خدا (ص) در چنين حالى با آنان رفتار مىكرد. فاطمة دختر حسين گفت: اينان دختران رسول خدا (ص) هستند. يزيد گريه كرد طورى كه نزديك بود قالب تهى كند. مردم شام نيز گريه كردند تا جايى كه صدايشان گرفت. يزيد گفت: با آنان به نيكى رفتار كنيد، اسيران را به حمام ببريد و آنان را شستشو دهيد و بر آنان لباس بپوشانيد. اسرا را به آشپزخانه بردند و به آنها غذا خوراندند و به آنان از اموال و پوشاك هدايا و جوايزى دادند. يزيد گفت: اگر بين اينان و بين كسى كه پستان مادرش را گاز گرفته است نسبتى بود آنان را نمىكشت [منظور يزيد، عبيد الله بن زياد است]. با آنان به مدينه باز گرديد. هر كس كه با آنان از مدينه آمده بود، با آنان به مدينه برگشت. |
|||
|